𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲_2 ↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 ۱ ↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦

ویو ا/ت
توی یه باغ خیلی خوشگل نشسته بودم داشتم از ذوق می مردم
وایییییی حس آزادی میکنم چه قدر قشنگ این جا
یه دختر بچه کوچولو و خوشگل داشت به سمتم می‌آمد شاید همون دختری بود که منو جونگکوک نتونستیم داشته باشیمش
امد جلو دستامو گرفت با هم دیگه رفتیم قدم بزنیم حس کردم لباسم توی باس.نم گیر کردم به لباسم نگاه کردم ولی یه چیزی تو مایه های چادر سفید بود پس چرا یه حس بدی دارم دختر کوچولوعه امد از پشت یه پارچه به چشمام بست داشت باهام حرف میزد ولی من همش درگیر لباسه بودم محکم لباسه رو کشیدم

عع چی شد
چراا واقعا؟
چرا حس میکنم دارم خفته میشم چشمامو باز کردم توی یه نایلون بودم
اههههههه لعنت به این زندگی حتما لورای کو. داره زنده به گورم میکنه پدرصگگگ

ویو ا/ت
انقدر تکون خوردم تا از روی اون تخته افتادم به زور کفنه رو پاره کردم کاملا لخت بودم خیلی سرد بود بودی مرده و خون حالمو بهم زد روی کفنه یه نوشته بود اسمم روش بود برچسبه رو کندم زدم روی یه جنازه دیگه
یه روپوش سفید کنار در آورزون بود رو پوشیدم همین طوری لخت که نمی‌تونم برم بیرون جلوش رو محکم بستم باز نشه یکم بلند بود ولی یه شلوار هم میخواست


ادامه دارد...؟....؟

بچه ها شرایط ۲۰ تا لایک
۱۵ تا فالو
۱۰ تا کامنت
از این به بعد تانستم بیشتر میزارم
دیدگاه ها (۹۰)

#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲_2 ↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 ۲ ↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦

#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲2🏹↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 3↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦در چشمان دختر اشک آویخته شده بو...

#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 29↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦ویو جونگکوکالان چند روزه که ا/ت...

#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 28↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦ویو جونگکوکبه هاریا زنگ زدم که ...

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

مشخصات (ا،ت)

پارت ۱۵ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط